<H1>
"زنانگی های یک زن"
</H1> |
<H1>
"زنانگی های یک زن"
</H1> |
<H2>
"به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد"
</H2> |
<H2>
"همه ی روز های هفته فردند/ جمعه امّا دو نفر است/ یکی دلت را می فشارد/ یکی گلویت را"
</H2> |
<H2>
"نزار قبّانی دوست داشتنی من"
</H2> |
<H2>
"سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی/ عشق بر هر دل که زد آتش، چو من دیوانه بود"
</H2> |
<H2>
"به فرزندانتان بیاموزید/ زن / دوست است/ وطن است/ زندگی ست"
</H2> |
<H2>
"اگرچه اشک مداوم به گونه ام جاری ست/ هنوز معتقدم عاشقی، خودآزاری ست"
</H2> |
<H2>
"خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست/ عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست"
</H2> |
<H2>
"تا حریمِ گرم آغوش تو تن پوشِ من است/ بیخودی دلواپسِ سوزِ زمستان نیستم"
</H2> |
<H2>
"همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت/ آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود"
</H2> |
<H2>
بوسیدمش / دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد/ من از جهان سهمم را گرفته بودم...
</H2> |
<H2>
"منتظر می مانم/ تا عصایت شوم/ سوی چشمانت/ یادآور قرص هایت/ هم بازی نوه هایت/ من جوانی ام را برای پیری ات کنار گذاشته ام"
</H2> |
<H2>
"با اینکه خاستگاه کهن ریشه ها منم/ امّا هنوز مرتکبِ تابویِ زنم"
</H2> |
<H2>
"همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند/ مگر یک شهر/ شهری که در آن عاشقت شدم/ شهری که بعد از تو وطنم شد"
</H2> |
<H2>
"نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی/ به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را"
</H2> |
<H2>
"دیکتاتوری هم بد نیست/ اگر تمام جغرافیای بدنم مستعمره ی تو باشد"
</H2> |
<H2>
"شب ها گذرد که دیده نتوانم بست/ مَردم همه از خواب و من از فکر تو مست "
</H2> |
<H2>
" نقطه ی امن جهان/ شیبِ کمِ شانه ی توست"
</H2> |
<H2>
"همیشه سیاه پوشیده ام/ عشق/ مصیبت سنگینی است"
</H2> |
<H2>
"اگر حاسد دو پایت را ببوسد/ به باطن می زند خنجر دو دستی"
</H2> |
<H2>
" یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد/ یک بار دگر ...بار دگر... بار دگر... نه!"
</H2> |
<H2>
"چمدان دست تو و ترس به چشمان من است/ این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است"
</H2> |
<H2>
"دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق/ وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی"
</H2> |
<H2>
"گر در یمنی چو با منی پیش منی/ گر پیش منی چو بی منی در یمنی/ من با تو چنانم ای نگار یمنی/ خود در غلطم که من توام یا تو منی"
</H2> |
<H2>
"رنگ آبی را که بر تن می کنی/ آسمان را شرمسار، شادمانی را نثار شهر ماتم می کنی/"
</H2> |
<H2>
"عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده ست/ که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد"
</H2> |
<H2>
" درون آینه ی روبرو چه می بینی؟/ تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟ "
</H2> |
<H2>
" قطار سوت کشید و به راه افتاد/ همه گوششان را گرفتند/ من قلبم را.../"
</H2> |
<H2>
"تو می توانی تلخی های چای/ قهوه/ و شراب را بنوشی/ می دانی برای چه؟/ چرا که دختری چون من قند روی میز زندگی توست"
</H2> |
<H2>
"گفتم ز کار بُرد مرا خنده کردنت/ خندید و گفت من به تو کاری نداشتم"
</H2> |
<H2>
"راستی دنیا چه شکلی می شد اگر به جای اینکه در سینه ام گلوله ای بنشانی در قلبم گلی می کاشتی؟"
</H2> |
<H2>
"صاحب صدا" صدا زد و صاحب صدا پرید/ از کدخدا گریخت به سوی خدا پرید"
</H2> |
<H2>
"هر بار که ترانه ای برایت سرودم/ قومم بر من تاختند! که چرا برای میهن، شعری نمیسرایی؟/ و آیا زن، چیزی به جز وطن است؟!"
</H2> |
<H2>
"چشم های تو/ تنها آینه ای ست /که مرا به خودم زیبا نشان می دهد"
</H2> |
<H2>
"خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟!/ چرا اینگونه کافرگونه بی رحمانه می خندی؟"
</H2> |
<H2>
"کاش تنهایی، پرنده بود/ گاهی هم به کوچ فکر می کرد"
</H2> |
<H2>
"چه خواهش ها در این خاموشی گویاست نشنیدی؟/ تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد..."
</H2> |
<H2>
"خواست دختر را ببیند زیردست/ اتفاقاً دختر اندر مکتب است"
</H2> |
<H2>
"در سرم تویی، در چشمم تویی، در قلبم تو/ من / عکس دسته جمعی توأم"
</H2> |
<H2>
"شاخه های درختم من/ به آمدنت معتادم...."
</H2> |
<H2>
"نام من عشق است آیا می شناسیدم؟"
</H2> |
<H2>
" با وفا خواندمت از عمد که تغییر کنی/ گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن"
</H2> |
<H2>
"سال وصال با او یک روز بود گویی/ و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی"
</H2> |
<H2>
"بیروت/ در آتش می سوزد/ و من / دوستت دارم"
</H2> |
<H2>
"از زلزله و عشق خبر کس ندهد/ آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای"
</H2> |
<H2>
"رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد/ ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم"
</H2> |
<H2>
"اندیشه ی معشوق نگهبان خیال است/ عاشق نتواند به خیال دگر افتاد"
</H2> |
<H2>
"هم سری، هم در سری، هم دردسرهای سری/ پادشاهی می کنی ای عشق تاجت برقرار"
</H2> |
<H2>
دستِ هر نااهل بیمارت کند/ سوی مادر آ که تیمارت کند"
</H2> |
<H2>
"یک زندگی کم است/ برای آنکه تمام شکلهای دوستت دارم را با تو در میان بگذارم "
</H2> |
<H2>
"نیست در قاموسِ رندان، صحبت از عاقل شدن !/ ما اطاعت می کنیم از آنچه دل فرموده است"
</H2> |
<H3> درباره من </H3> |
<H3> روزانهها </H3> |
<H3> جدیدترین یادداشتها </H3> |
<H3> بایگانی </H3> |
<H3> جستجو </H3> |
<H3> </H3> |
Social
Social Data
Cost and overhead previously rendered this semi-public form of communication unfeasible.
But advances in social networking technology from 2004-2010 has made broader concepts of sharing possible.